توضیحات:
کتاب آواز پرستوها نوشتهی محمدعلی قجه، در قالب فایل pdf.
این کتاب داستان دختر جوانی به نام پرستو را به تصویر میکشد که درگیر عشقی نافرجام میشود و در این راه با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکند.
دختر جوان باید این عشق را با خواهرش شریک میشد. این حس آزار دهنده خیلی زود او را دچار عذاب وجدان میکند و تصمیم میگیرد از این رابطه کنار بکشد و سرانجام کنار میرود و گرفتار دشمنی و عقدههای سعید میشود. دشمنیای که همه زندگیاش را تحت تأثیر میگذارد.
در بخشی از کتاب آواز پرستوها میخوانیم:
اون روز با بیمیلی از خواب بلند شدم. هنوز دفتر خاطراتم روی لحافم افتاده بود و نتونسته بودم حتی یه کلمهام توش بنویسم. حالا دیگه دستم به نوشتنم نمیرفت. کار سختی بود، نوشتن همه اون چیزهایی که یادآوریاش برام تلخ و غیرقابلباور بود. من توی بازی عاشقی باخته بودم و حالا میبایست صفحه ذهن و خیالم رو با نوشتن اون اتفاقات بد پاک میکردم... از سیاهیها، از دروغها و از خودخواهیهایی که باعث شد دنیام رنگ کابوس و وحشت به خودش بگیره. انتقامی که دنیا از من گرفت سنگین و طاقتفرسا بود و روحم رو هر لحظه شکنجه میداد. شاید مستحقش نبودم ولی واقعیت همونی بود که پشت سر گذاشته شده بود. گذشتهای که با همه دردهاش سپری شد و زخم کهنهاش رو روی دلم باقی گذاشت. زخمی که تا ابد میموند و با هر بار رفتن توی یه پارک خلوت، قدم زدن توی یه شب سرد برفی و یا راه رفتن میون سایههای درختها وسط یه پاییز، از نو تازه میشد و دوباره به درد میاومد.
این خاطرات با من بود و جزئی از من. منی که روحم پر بود از آزار تلخ لحظهها و درد عمیق تنهایی و با یه امید شیرین به عشق، بعد از همه اون خوابهای بد. امیدی که با گذر از تجربههای دردناکم کنار سعید میتونست با امیر دوباره زنده بشه.
اما به زودی فهمیدم اونم خیال واهیایه که باید بهش بخندم و ازش بگذرم. یه خیال سادهلوحانه، یه تصور اشتباه از گفتههای شیرین یه مرد جوون. امیر حرفهای قشنگی بهم زد و من باورش کردم. وقتیکه گفت ((راز تو متعلق به خودته و من عاشق از این حرفها پس نمیکشم)) چه راحت باورش کردم و بدون نگرانی به دوباره شروع کردن امید بستم.
با خودم که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که کنار یه زن که ناپاک شده بود زندگی نمیتونست معنایی داشته باشه. اون عشق و آرامش میخواست نه افسردگی و بدنامی. برای یه مرد داشتن یه همسر خوب با گذشتهای که میشد به زبونش آورد اهمیت داشت نه کلمات عاشقانه و وعدههای توخالی.
دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 ساعت 11:50
توضیحات:
کتاب داوطلبان مرگ 2 به قلم محمدعلی قجه.
کتاب داوطلبان مرگ 2 به قلم محمدعلی قجه، در ادامه کتاب داوطلبان مرگ 1 نوشته شده و داستان دانلد و رابرت را به تصویر میکشد که در پروندهای مرتبط با قتلهای جنونآمیز دکتر شفرد درگیر میشوند. این بار دشمنان آنها خطرناکتر و بیرحمتر هستند.
در این داستان که خواندنش به افراد زیر 15 سال توصیه نمیشود، بازی هراسآور Dark web به میان میآید و فنآوری در خدمت جنایت قرار میگیرد. ترس و وحشت، درد و خونریزی و شکنجه و توحش در سایت Electronic crime scene چیزی است که در این داستان تجربه میکنید.
در بخشی از کتاب داوطلبان مرگ 2 میخوانیم:
مرد فیلمبردار چرخی زد و از بالا با نور پرقدرت دوربین از سگهایی که به زن حملهور شدند فیلم گرفت. سگها با بیرحمی بدن خونآلود زن را دریدند. صدای پاره شدن گوشت و شکسته شدن استخوانهای زن با خرناس سگها که تکههای تنش را میجویدند آمیخته شد. زن به سرعت میان این تهاجم وحشیانه نفس برید و جان داد.
همه از این مراسم قربانی شدن زیبا و لذتبخش کف زدند.
دوربین تا لحظه آخری که استخوانهای زن میان دندانهای پولادین سگها خرد میشد فیلمبرداری کرد.
فیلم کوتاه که شاید به ده دقیقه هم نمیرسید به دستور رئیس گروه از فلش دوربین برداشته شد و روی لپتاپی که همراه فیلمبردار بود همان لحظه داغ و تازه در سایت آپلود شد. با رمزی که به بالاترین قیمت در اختیار عضو ثروتمند سایت قرار میگرفت.
و این بار محیطی هراسناک کنار کلبهای چوبی و مخروبه و در گوشه جادهای متروک برای مراسم قربانی کردن انتخاب شده بود.
دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 ساعت 11:50
توضیحات:
کتاب دستان کوچک خون آلود، نوشته محمدعلی قجه، در قالب فایل pdf.
کتاب دستان کوچک خون آلود داستانی جنایی و ترسناک به قلم محمدعلی قجه است که در ادامهی رمان جذاب و پرکشش صندلی به نگارش درآمده و برای افراد زیر 16 سال توصیه نمیشود.
دانلد و رابرت در دومین پروندهشان در شهر مرسر با مورد عجیب و غیر عادیای روبهرو میشوند؛ پروندهای که تأسفبار و دلخراش است. آن دو بار دیگر برای حل ماجرایی مرموز، در مقابل قاتلی سرکش قرار میگیرند.
در بخشی از کتاب دستان کوچک خون آلود میخوانیم:
گزارش پزشکی قانونی خیلی زود به دست رابرت رسید. او پاکت محرمانه را باز کرد و با کنجکاوی محتوای گزارش را ازنظر گذراند.
تنها چند کلمه عجیب و غیرقابلباور: هیچ اثری از شکنجه، ضرب و شتم و یا کبودی حاصل از آن نه در مدت اخیر و نه در دراز مدت مشاهده نشد! پوست در تمام نقاط بدن سالم بوده و نشانی از زخم، پارگی یا بخیه وجود ندارد! استخوانها سالم بوده و نشانی از ضربدیدگی یا شکستگی ندارد! تنها مورد دیده شده اثر خوردگی ناخنها در اثر جویدگی یا تماس با وسایلی مانند سوهان است که برای بررسی دقیقتر نیاز به آزمایش نمونه ناخن است.
رابرت شوکه شد و بیدرنگ شماره تماس پزشکی قانونی مرسر را گرفت و مسئول دفتر او را به دکتر پرونده وصل کرد. دکتر جاناتان گراهام پشت خط آمد و گفت: سلام رابرت عزیز، چه خبر؟
- من خوبم دکتر. اوضاع چطوره؟
- راستش معاینه رو انجام دادم. یه پسربچه نهساله داریم که بدنش کاملاً سالمه. هیچ ردی از خشونت یا کتک روی بدنش نیست.
- در مورد ناخنهاش چی؟
- درست نمیشه تشخیص داد. شاید ناخن میجوه.
- چیز مهمی هست که بخوایم بررسی بیشتری داشته باشیم؟
دکتر فکری کرد و جواب داد: به نظرم مورد نیست و میشه گفت که اشتباه همسایهها بوده.
رابرت با دلخوری گفت: راستش از بابت بچه خوشحال شدم ولی از بابت پدرش نه.
دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 ساعت 11:50